- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آنروز سوخت پـای عـلی زندگانیات آتش گرفت جان من از نیمه جانیات آئـیـنـۀ شـکـسـتـۀ مـجـروح مـرتـضی شـلاق آتش از تو گـرفـته جـوانـیات
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
نشـسـتهام که بگـریم برای مـادرمـان برای درد و بـلایی که آمـده سـرمـان نشـسـتهام که بگریم برای روی کبود به زخمهای نشـسته به قلب کوثرمان خـدا کـند که بسـوزد همیـشه در آتش هرآنکه شعله نشانده به جان دلبرمان به اشکهای عـلی و به خط جبرائیل دو صفحه روضه نوشتند بین دفترمان زنی مجلـله و محـترم به روی زمین میان کوچه فـتاده است در بـرابرمان نوشـتـهاند که در بیـن لـشکـر افـتـاده از این مصیبت عظمی شکسته رهبرمان
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
داد از این درد که اُفتاده به جانم ای داد من زمین خوردهترین مردِ جهانم ای داد من جوانم تو جوان پیر شدی پیـر شدم زود میاُفتد از این غم ضربانم ای داد نـوزده سالگیات قـسمت ما حـیف نشد چشم خوردیم من و تازه جـوانم ای داد من که لب دوختم اما جگرم را چه کنم میشود تا دو سه خط روضه بخوانم: ای داد هـمـۀ شـهـر بـه اُفـتـادنـمـان خـنـدیـدنـد هـمـه دیـدنـد کـه پـاشـیـد تَـوانـم ای داد همه گفتند عـلی بود و زنش را کُـشـتند من جگر سوخته از زخمِ زبانم ای داد درِ خیبر، صفِ دشمن همه هیچ این غم را نــتــوانــم نــتـــوانــم نــتــوانــم ای داد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
به شب نشسته چرا آسمان بازویت؟ چه کردهاند مگـر با تـوان بازویت؟ به زور تیغ؛ دهان غلاف را بسـتـند که بـرمـلا نـشـود داسـتـان بـازویت شبیه بغض و غرور و دل علی انگار شکسته از دو سه جا استخوان بازویت تمام چرخۀ خلقت میافتد از حرکت همین که درد میافتد به جان بازویت چگونه دق نکـنم در عـزای بازویت فـدای لـرزش دستت فـدای بـازویت جهان که دست به دامان توست جای خودش دخیل بسته «وَرم»هم به پای بازویت به فکر موی حسینی ولی چه سخت شده بـلـنـد کـردن شـانـه؛ بـرای بـازویت برای جان به لب آوردن علی کافیست مـرور هـر شـبـۀ مـاجـرای بازویت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
یـاسـم ولی به چـشـم هـمه ارغـوانـیام سـروم ولی به چـشم همه قـد کـمـانیام امــروز قــاتــلــم بـه مــلاقــاتــم آمــده تا شـهـر را خـبـر کـند از نیـمه جانیام اسـمـاء سـال خـورده مـرا راه میبـرد پـیـری عـزا گـرفـته به حال جـوانـیام هر چـند با تـمـامـی قـدرت چـهـل نفـر مـن را زمـیـن زدنـد ولـی آســمـانـیام ای مرگ مثل اهل محـل بیوفـا نـباش چـشـمم به راه مانـده بگـیری نـشـانیام روی کبود و پهلو و بازوی غرق خون اصـلاً نـبــود حـق مـن و مـهـربـانـیام از بیکـسی، کسی نکـشـیـده شـبـیه من مجروح کـیـنههای چهـل پـست جانیام این خانه حـسرت همه اهل مـدیـنه بود چـشم حـسـود کـرده چه با زنـدگـانیام آماده گـشت پـیـرهن و دیـدنـیتر است از این به بعد یاد حسین روضه خوانیام
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چون اشک شمع، غمزده و بیصدا شدی در پـیـش روم آیــنـه، آئـیــنـههـا شـدی از خـانهٔ دو چـشـمِ عـلی بـهـر رفـتـنت با اشکهای جـاری من هم صدا شدی از آن دقـیقهایی که پرت را شکـستهاند هر ثـانـیـه به پیـش نـگـاهـم فـدا شـدی قـدر تـمـاِم عـمـر عـلـی زخـم دیـدهایی تـفـسـیـر نـقـش بسـتـهٔ قـالـو بـلا شـدی هر قـدر بر غـم دل من خـنـده میکـنند گریه است کار من که به غم مبتلا شدی ای حـاجـت نـگـفـتـهٔ نـه سـال زنـدگـی دارم سؤال از تو که از من رضا شدی؟ میبیـنـمت عزیز دلم بعد از این که تو شبهای جـمـعـه زائـر کـربـبـلا شـدی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تـمـام عـمـر بـه یـاد غـمـت عــزادارم همیشه خون به دل از خونِ روی دیوارم برای غربت من اشک ریختی شب و روز چـقدر گـریه به چـشـمان تو بدهکـارم پس از تو خنده بمن میشود حرام، بمان من از خـوشی زمانه فـقـط تو را دارم بمان که جز تو کسی نیست فکر بیکسیام بمـان تـمام سپـاهـم! بـمـان عـلـمـدارم! من از مدینه و دیوار و کوچه یک همسر و یک پسر ز در و مـیخ آن طلبکـارم تو سوخـتی و فـقط سهـم من تماشا شد اگـر ز شـرم تـو مـانـنـد ابـر مـیبـارم سپر برای تو دادم، خودت شدی سپرم دگر پس از تو ز تیغ و غـلاف بیزارم سـپـیـد بـخـتی مان را نظـر زدنـد آخر عــروس خـانـه مـن تـا ابـد عــزادارم
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
پـای مانـدن داری اما پای رفـتن بیشتر یـار نـه سـاله کـنارم باش لـطـفا بیشتر بی اجازه دشمنت در خانه ما پا گذاشت ای خوشی من دراین دنیا !دراین دنیا بمان نه بـرای من بـرای بچـهها اینجا بـمان التـماسم را نـدیـده هـیچکس! حالا ببـین بانوی من خانه را آوار کردن خوب نیست بهر رفتن اینهمه اصرار کردن خوب نیست کار کردی فضه را بی تاب کردی فاطمه شب به شب یاد گل پرپر نرفت از خاطرم چادر پاخوردۀ کـوثر نرفت از خاطرم چهارچوب خانه از داغ تو هق هق میکند از علی بگذر درآن غوغا نشد کاری کنم قـنـفـذ آمد سـوی تو اما نشد کـاری کنم کار حیدر سخت شد با زخم کاری میروی گرچه با طفلان هوای سوختن داریم ما خاطرت آسوده در خانه حسن داریم ما بیکفن باشد حسین و بیحرم باشد حسن
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حالیکه داری حال دوران پیمبر نیست از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست ای لیلهالقدری که عمرت لیلةالقدر است انگـار زنده ماندنت دیگـر مقـدر نیست با دیدن تابوتِ خود، همسر که میخندد یعنی دلش دیگر به ماندن پیش شوهر نیست من که نود زخم از اُحُد دارم خبر دارم که هیچ زخمی سخت تر از “زخم بستر” نیست یک پلک تو از ضربۀ سیلی ورم کرده انـدازۀ چـشـمان تو با هم بـرابـر نیست حوریه با برگ گـلی مجـروح میگردد اصلاً نیازی به غلاف و میخ، دیگر نیست در را شکستند و به پهلوی تو کـوبیدند باور کنم اینها تقاص فتح خـیبر نیست؟ یک گوشه زینب گریه یک گوشه حسین گریه دریا حریف اشک این خواهر برادر نیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خوب است چـشم گریه کن را تر ببیند اشـک مـرا در روضـهها مـادر ببـیـند مـا تـا نـفـس داریم خـاک این سـرائـیـم خـاک در این خـانـه را او زر بـبـیـنـد از ذرهپرور انتظاری غیر از این نیست هـر قـطره را هـموزن با کـوثـر ببـیـند هرگز نگو چشمی که سیلی خورده بستهست چون چشم دل از چـشم سر بهتر ببیـند زهـرا عـزادار خـودش را مـیشـنـاسد کافیست ما را در صف محـشر ببـیند با قـد خم محـشر نیاید کاش، درد است قـد خـمـش را چـشـم پـیـغـمـبر بـبـیـنـد دست دوعاشق را غلاف از هم جدا کرد حقش نبود این صحنه را حـیـدر ببـیـند چـشمیکه با یک بند میبـارد، چگونه بـایـد هـزاران نیـزه بر پـیـکـر بـبـیـنـد از مرگ بدتـر میشود آن لحظهای که مـادر عـزیـزش را بـدون سـر بـبـیـنـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نوازش میکند با درد مادر موی دختر را نوازش میکند با اشک دختر دست مادر را علی تازه جوانش را در این اوضاع میبیند اگر در خانهام بالا نمیگیرد دگر سر را در خیبر به دستان علی افتاد بر خاک و در خانه زمین زد عاقبت سردار خیبر را همین دست ورم کرده، همین پهلوی خون آلود مشخص میکند پیروزِ جنگی نابرابر را به جز آن دسته از مردم که همدستند با شیطان که جرأت میکند با ضربۀ پا بشکند در را!؟ و زهرا آخرین راهِ علی در غصههایش بود گرفتند عاقبت با سیلی از او راه آخر را
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
محکم به در خوردی و محکمتر به دیوار هم در به سر کوبیده شد هم سر به دیوار به گـونـهای به گـونـۀ تو لطـمه خورده گـفـتم نـگـیـرد صورت کـافـر به دیوار از این کـبـودی دو پـهـلـوی تو پیداست یک ضربهای را در زده یک ضربه دیوار بـگـذار فـضـه زیـر بـالـت را بـگـیــرد اینگونه زهرا میخوری کمتر به دیوار حـال من از حـال تو چـیـزی کـم ندارد تو دست به دیواری و من سر به دیوار در خانه بعد از آنکه با تو دشـمنی کرد تکـیه نکـرده هـیچ کس دیگـر به دیوار تـو جـانِ جـانِ جـانِ جـانِ اهـل بــیـتـی خـوردنـد با تـو آل پـیـغـمـبـر به دیـوار من کـربـلا را پـشـت درب خـانـه دیـدم تنها نه محسن، خورد علی اصغر به دیوار
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اگرچه سنخیتی بین نور و ظلمت نیست هر آنکه آمده اینجا بدون حکمت نیست حریم فـاطـمه تنهـا بـرای محـرمهاست قـسیم گر ندهد اذن گریه؛ قسمت نیست قسم به قنبر و سلمان؛ علی نخواهد اگر کسی به گرد تو توفیقدار خدمت نیست برای فـاطـمه تـنـهـا خـواص میگـریند برای این گوهـر بینظـیر قـیمت نیست به غیر خانه زهرا ولو در این دوسه ماه بهشت هم بروم حرف ناز و نعمت نیست بدین حساب یـقـین نـوکـر حـسـینت هم به قدر نوکر تو غرق جاه و حشمت نیست بدین حساب کـنـیز شما مـلک بانـوست گدای کوی تورا ترسی از قیامت نیست بدین حساب مـگـو که حـلال کن فـضه نفس کشیدن او رحمت است زحمت نیست تنت بـه نـاز طـبـیـبـان نـیـازمـنـد مبـاد اگرچه حال مریضی به این وخامت نیست چه بر سر تو گذشته است ای سپاه علی که سرو قد تو چون قبل راست قامت نیست چگونه زد که به هم ریخت طاق ابرویت چه کرده است که امید به مرمّت نیست چگونه زد که تو از هُرم درد تب کردی چه کرده است که مرگ از خدا طلب کردی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ظاهراً زهرا به احمد، جان به جانان میرود پشت پرده باطناً قرآن به قـرآن میرود دخـتر خـیـرُ الـبـشـر اُمِّ اَبـیـهـا میشـود رحمت موصولۀ باران به باران میرود بین محرابش که مشغول عبادت میشود نور زهرایی او تا عرش رحمن میرود جود و ایثار و کرم یک گوشه از اوصاف اوست شرح این اوصاف تا آیات انسان میرود خادمان خـانهاش خـیل ملائک میشوند این کرامتها مگر از یاد سلمان میرود؟! گرچه شأن فاطمه همواره معراج است و بس در کنار مـرتضی بالاتر از آن میرود حرف حیدر که وسط باشد هزینه میدهد با تمام هستیاش زهرا به میدان میرود ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان میرود نهی از منکر اگر که ترک شد در مردمی ذرّه ذرّه از دل آن مردم ایـمان میرود مردمی که رو به طاغوت زمانه میزنند عزّت این قوم همچون برکت از نان میرود آبرویش را وسط آورد زهـرا ای دریغ حرف حق اصلا مگر در گوش اینان میرود؟! دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه بر مزار حمزه با چشمان گریان میرود بانویی که قـامـتـش مثـل رسول الله بود در میان چادرش حالا چه پنهان میرود از فضای خانه مـولا مشخـص میشود دارد عمر یاس حیدر رو به پایان میرود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چنان که اهل بالا گشت آدم در غمِ زهرا بهشتی نیست آنکس که نباشد آدم زهرا خدایش هر چه زیبائیست را بر فاطمه داده و خلقت را خلاصه کرده در سن کم زهرا کلامش را امامان هم به روی دیده بگذارند به دوش سیزده معصوم باشد پرچم زهرا نبین مثل مُحَرم نیست خیل زائرانِ غـم کسی که هست مَحْرم اشک دارد در غم زهرا یقین بالاتر از این غم نباشد در همه عالم محـرم اشک میریزد برای مـاتمِ زهرا بفرمائید روضه، آدرس هم خانه مولاست و مـولا آه میگـیرد ز لبـها با دم زهـرا چو شمعی که دمادم قطره قطره آب میگردد علی میسوزد از غم پیش اشک نم نم زهرا چه روزی بر سرش آورده آن نامردِ نامحرم که تنها فضه گشته بین خانه محرم زهرا در و دیوار این خانه شهادت میدهد روزی که چل نامرد همدست اند در قدِّ خم زهرا نمی دانم چه بر جانش غلافِ قنفذ آورده که بر زخم تنش، مرگ است تنها مرهم زهرا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با او
تا سـحـر را گـرفـتـهانـد از ما چـشـم تر را گـرفـتـهانـد از ما کـنج عـزلت نـشـسـتهایم، آری بـال و پـر را گـرفـتـهاند از ما چون درختی که پیر و خشکیده برگ و بر را گـرفـتهاند از ما مـا گــدایـی بــلــد نـبــودیــم و پـشـت در را گـرفـتـهاند از ما بس که نا شکری از بلا کردیم دردسـر را گـرفــتـهانـد از مـا لب مـرز مـیـان ما بـسـتـهست این گـذر را گـرفـتـهانـد از مـا ما فـقـیـران به فکـر عـقـبـائـیم چـارهای نـه؛ نـمانـده انگـاری تـو که از این دلـم خـبـر داری همه رفـتـنـد و من هـمین جایم تـکـیـه دادم بـه کـنـج دیـواری شب به دست خودم ادب کردم چـشـم وا مانده را ز کم کاری دست خـالـی رسـیـدهام ایـنـجـا تـا شــنـیـدم شـمـا خــریــداری این دلـم را بـخــر گـرفــتــارم تا نـدادم به دسـت خـود کـاری تـو بـزرگ قــبـیـلـهای زهــرا کافی است از تو یک نگاه، آری جان به جان آفرین که میدادم این کـرم خـانـهای که وا کرده خـشـت اول عـلـی بـنــا کـرده خـانـه را دسـت فـاطـمــه داده لـطـف زهــرا مـرا گـدا کـرده فاطـمه جای خود که سنگم را فــضــۀ خــادمــه طــلا کــرده نام زهـرا که بـاطـنـاً سِرّ است حــاجـت عــالــمـی روا کـرده هر زمان روضه میروم حتماً شـک نـدارم که او صدا کـرده گـریـه کـنهای بـچـههـایش را سـر ســجــادهاش دعــا کــرده با خجـالـت به یاورش میگفت یک به یک درب خانۀ انصار رفـتـهای وا نـکـردهاند انـگـار نیمه شب شد دوباره زهرا جان همه خـوابـیـدهانـد و تـو بـیدار جـان من در میآیـد از تـن؛ آه جابجا میشـوی تو که هر بار بسـترت را بـیا و جـمعـش کن سـقـف خـانـه شـده ســرم آوار پیـش زینب کمی بخـنـد، اصلاً شـده حـتـی اگر چه بـالاجـبـار این شـب آخـری نـفـس هـایـت جان من را به لب رساند اینبار بعد از این قاتل علی اینهاست در و دیوار و کوچه و مسمار تا هـمـیـشه عـلـی بـدهـکـارت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
الله اکبر! فـاطـمه بـال و پـرش سوخت جان مدینه سوخت و پیغمبرش سوخت الـلـه شــد مــحــصــور در الّا و لابــد زهرا ولایت داشت پای حیدرش سوخت با « اَشهـدُ اَنَّ مُحـمّد» رفـت از هـوش بر روی جسم نیمه جانش دخترش سوخت پـهـلـو به پـهـلـو کـاشـکـی میشـد اقـلاً هرکس کنارش بود، پای بسترش سوخت رویـش نـشد زهــرا بـگـویـد بـا مـؤذّن یک سوم از تفسیرهای کوثرش سوخت رویش نـشد زهـرا بگـوید پـشت آن در راهش به آتش خورده بود و معجرش سوخت “حَیَّ عَلی خَیرِ العَـمَل”! بس کن مؤذّن ارباب دیده پشت آن در، مادرش سوخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فـاطمیه به خـدا بـزم خـدای زهـراست روضه و نوحه و اشکم به عزای زهراست یک به یک فوج ملائک به زمین میآیند با ادب بر لبشان ذکر و نوای زهراست اگر از چشمِ دِلت بِنگَری و گوش کنی کل عالم به خدا غـرقِ ندایِ زهراست هر که نوکر شده از بهر عزایِ زهرا در قیامت به خدا تحتِ لوایِ زهراست نیست بالاتر از این غم به خدا هیچ غمی رنگ خونی که به میخ است برای زهراست ای خدا شاد نما قلبِ حسن،قلب حسین شادی زینب و آنها به شِفایِ زهراست شکرُلِالله که به این فاطمیه عمر رسید این کرَم از کرَمُ لطفُ عطایِ زهراست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم تا فـاطـمه را داریم محـبوبه درگـاهـیم از آتـش دوزخ مـا داریـم امــان نـامـه از معـجـزۂ نـام پُـر بـرکـتـش آگـاهـیـم ایکاش دو روزی در همسایگیاش بودیم عمریست که غمگین از این حسرتِ جانکاهیم تا ذکر قنوت او از جان برسد بر گوش محتاجِ دعا بیدار؛ شب تا به سحرگاهیم ما داغِ جوان دیدیم! عمریست عزادارِ آن مادر مظلـوم و عـمرِ کم و کوتاهیم ای بشکـند آن دستِ بیعـت شکـنِ ظالم بیطاقت و بیتاب از آن سیلیِ ناگاهیم ما را غم سنگینِ «یا فضه خُذینی» کشت دلسوخـته داغِ شـش مـاهۀ دلخـواهـیـم پیراهن مشکی را با اشک به تن کردیم ما إذن عزاداری از فاطمه میخواهیم!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تـا کـی مـدافـع پــدرم بـیـن بــسـتــری مادر، گمان کنم دو سه روزی است بهتری مشغول کارِ خانه شدی بعد رفت و روب شانه زدی به مویم و گفتی چه دختری خـنده نشـسته کنج لبت خاک میخورد پاخـوردهتـر شـده دل تـنـگـم ز پـادری سنگین شده دو چشم ورم کردهات چقدر سنگـین شده به شـانـۀ من بـار مـادری روی قنوت دست شکسته، به نیمهشب داری دعـای خـانم هـمـسـایه مـیبـری اینجا کسی که نیست بـبـیند چه دیـدهام یک جلوه کن ببینمت از زیر روسری امن یجـیب دخـتر تو بیجـواب نیـست حال تو خوب میشود این روز آخری بیـهـوده نیست مثل کـبوتر نـشـسـتهای داری چو پلک خستهات انگار، میپری بـاور نـمیکـنم که شـدی رفـتـنی دگـر خط میکشم به آخر این شعر سرسری
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نیست کاری بهتر از خدمت برای فاطمه نیست مُزدی بهتر از مزدِ عزای فاطمه از تـمامِ نوکری شد اَفـضل الاعـمال ما قطره اشکِ ریخته در روضههای فاطمه از ازل تا روزِ محشر جملگی ما را بس است از مَناصِب، مَنصبِ عبد و گدای فاطمه هست در روزِ قیامت روسپید و سربلند هرکسی پشتِ سرش بوده دعای فاطمه مادرم زهـرا و بـابـایم شده شـاهِ نـجـف هم به قربانِ علی جان، هم فدای فاطمه هست تا وقتی که جنّت زیر پای مادران جنت الاعـلاست قـطعاً زیر پای فاطمه خواسته در زندگیاش هرچه حیدر خواسته نیست جز ذکـر عـلی در ربـنای فاطمه مانده ازظلم وجفا، غصبِ فدک، خواری به چشم اسـتخـوانی در گـلوی مـرتضای فاطمه بـاز کـن در را دوبـاره فـاطـمـیـه آمـده میرسد انگـار از کوچه صدای فاطـمه روزی گریه کنان را میدهد زهرا خودش میرسـد دسـتم بـراتِ کـربلای فـاطـمه
: امتیاز
|